روزَنه

ته نشین در کائنات

روزَنه

ته نشین در کائنات

نام‌برده دانه‌های ته‌نشین در کائنات است که با هجوم گاه به گاه قاشق چای خوری مشکلات در فضا هم می‌خورد، دگرگون می‌شود اما در خودش حل نمی‌شود.

طبقه بندی موضوعی

به روز سردسیر پَل بُرونت

شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۱ ق.ظ

تنهایی نشسته‌ام وسط پذیرایی و دست‌هایم به هرکاری که از تو غافل بمانند، مشغول‌است.

و مغزم همچنان با الگوریتم ریتمیک خِش و خِش ِ جاروی بلند رفتگر برزمین، نبودن‌هایت 

را آنالیز می‌کند.

این قدر را هم بی‌تو تا صبح کتاب خواندم و صدای ویلن سلِ آهنگی که گوش می‌دادم مُهر 

اثبات بی‌اعتقادیم پیشِ درو همسایه شد. صادق باشم امید هم ندارم قدر سال بعد دری به

تخته بخورد و مثلا ناگهان صدایم بزنی...مهشید. مهشید! چه اسم عجیب و نامأنوسی است

برای بیست و چندسال زندگی مبهم. نه؟

دلم گرفته است، آنقدر دلم پُر است و خالی از تو که دیگر خودت هم نمی‌توانی مددرسان باشی

دیگر مثل قدیم نمی‌توانی به آنی حالم را دگرگون کنی، لبخند روی لبم بیاوری، مثل بچه‌ی لجوج 

درآغوشت محاصره‌ام کنی و رامم کنی‌.هنوز هم نمی‌دانم مشکل از  من است که  زیادی بزرگ شدم

یا  تو ناگهان تغییر کردی، دور شدی.

صدای عزاداری از مسجد چند کوچه پایین‌تر توی خانه می‌پیچد، چشم‌هایم را می‌بندم صدای : 

«به روزِ سردسیرِ پَل بُرونت» خواندنت توی گوش‌هام چرخ می‌زند‌.

برکت زندگی بودی که دریغ شدی.

مثل سالکی که یکباره مریدش را تنها بگذارد، مثل پیامبری که از بشارت واژه‌ها خسته شود.

تو مثل پدری که دخترش را رها کرده باشی، گذاشتی و گذشتی‌ام

به پیرمرد‌.



  • ۹۵/۰۴/۰۵
  • مه‍ شید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.